روابط عمومی نانا
هرچه میخواهد دل تنگت بگو
Wednesday, March 29, 2006
حرف حق


حسين درخشان الاغ در وبلاگش نوشته :
((مهدی جامی خبرنگار بی بی سی به خبرنگاران گفت:
«آقای درخشان يک کاسب کثيف است، بيرونش کنيد آقا!! بيرونش کنيد.» ))


من نميدانم اين مهدي جامي کي هست ؟ ولي آنچه که مسلم
است اين نکته است که در باره اين بچه رقاص و دلقک
مسخره رژيم جانيان اسلامي مطلقا
حق دارد و حرف حق را زده است بي برو برگرد . نانا
از برنامه اي که داشتم منصرف شدم
به همين دليل چند پست را پاک کردم . نانا
Monday, March 27, 2006
مولانا


ما قحطيان تشنه و بسيار خواره ايم
بيچاره نيستيم که درمان و چاره ايم

در بزم چون عقار و گه رزم ذوالفقار
در شکر همچو چشمه و در صبر خاره ايم

ما پادشاه رشوت باره نبوده ايم
بل پاره دوز خرقه دلهاي پاره ايم

از ما مپوش راز که در سينه توئيم
وز ما مدزد دل که نه ما دل فشاره ايم

ما آب قلزميم نهان گشته زير کاه
يا آفتاب تن زده اندر ستاره ايم

ما را ببين تو مست چنين برکنار بام
داند کنار بام که ما بي کناره ايم

مهتاب را چه ترس بود از کنار بام
پس ما چه غم خوريم که برمه سواره ايم

گر تير دوز گشت جگرهاي ما ز عشق
بي زحمت جگر تو ببين خون چکاره ايم

قصاب ده اگرچه که ما را بکشت زار
هم ميچريم در ده و هم بر قناره ايم

ما مهره ايم و هم جهت مهره حقه ايم
هنگامه گير دل شده و هم نظاره ايم

در عشق شمس مفخر تبريز روز و شب
بر چرخ ديوکش چو شهاب و شراره ايم
دام بلوند !!!!!
به به ...به به ملاي عزيزم دستت درد نکنه اينجا چه همه خوشگل شد با اين خاکستري کلي هيبت آريستوکراسي به اين جا دادي مرسي از سليقه ات
خوب اميدوارم که سفر بهت خوش گذشته باشه وسرحال برگشته باشي از حال ما بخواهي بد نبوديم و يه گرد و خاکي تو پيام گير زيتون عزيز کرديم و يه عالمه حرص هم خورديمو به جان عزيزت اگه شراب مرلو نبود که منم ديگه نبودم احتمالا از حرص عده اي الاغ در اين وبلاگستان تا حال خودم را دار زده بودم !!!!!
به هر حال برات يه جوک دارم
يه معلمي در دانشگاه به شاگردانش گفت کوتاهترين جمله ممکنه را با آوردن مبحث خدا و مبحث سکسواليته و با رمز و راز بنويسيد برنده دختري بود که نوشته بود :- اوه خداي من حامله هستم و نميدانم از کي ؟؟؟؟؟؟؟ نانا
Saturday, March 04, 2006
کفش تنگ !!!!

و اما هوس کردم از يه اخلاق خودم براتون بگم
من يه اخلاق دارم که به شکل کاملا غريزي
وقتي با يک آدم ميخوام ارتباط پيدا کنم اين رابطه را فقط يک شکل ميتونم توضيح بدم اونم با کفش
يعني وقتي با يکي خيلي نزديک ميشم حتما حتما
بايد احساسم باهاش مثل پوشيدن يک کفش راحت
و حساب باشه وگرنه که محال ممکنه که با هيچ احدي بدون اين حس کفش راحت بتونم کنار بيام
خوب آدمهاي صادق - با شرف و پرنسيپ انساني و
مانندخودم خيرخواه همواره ب م احساس کفش راحت را ميدن
ولي حتي اگر به شکل ابتدائي سعي به نزديک شدن با افرادي
که شيشه خورده دارن حالا به هر دليلي و يکي ازحداقل خصلت هائي
که گفتم ندارند احساسم درست مثل پوشيدن يک کفش تنگ
است که از لحظه اي که بپا ميکنم ثانيه شماري ميکنم که از پام
در بيارم و بهمين دليل زياد طولي نميکشه
در آوردن و پرتاپ کردن اون کفش تنگ به سطل زباله ........ نانا