با درود بر تمامي دوستان گرامي

شخص ناشناسي در وبلاگ روابط عمومي نانا از من گله کرده
که چرا با ورجاوند ( گاو مقدس ) که با هاله دوست است و از
او لينک دارد و او را شير زن !!!!! مينامد برخوردي نميکنم

ظاهرا اين ناشناس با من سر باقي رجاله ها توافق کامل دارد
و از من ميخواهد که چشمانم را بيشتر باز کنم و اين باند را
بهتر بشناسم و به چند خاله شلخته بسنده نکنم

که با سخنانش موافقم و فکر ميکنم براي لايروبي اين بخش
وبلاگستان بايد ريشه اي باتلاق را خشگ کرد مانده چند کرم
و پشه باز هم عفونت را از جائي رشد خواهد داد .

در پاسخش چيزهائي مبني بر آزادي نظر و علاقه و دوستي
با هر کسي که ورجاوند بخواهد را نوشتم و سپس خود ورجاوند
آمد و براي اولين و آخرين بار خود را توضيحي داد

با تشکر از توضيح ورجاوند نظر به عدم تائيد او و اختلاف نظر
با او تصميم گرفتم کل پاسخ ورجاوند را کمي بشکافم تا شما
هم در جريان باشيد .









((ورجاوند said...
با درود به ناشناس و شناسای عزیز و نانای عزیز تر
سه دلیل برای زندگی و زنده ماندن من در وبلاگ وجود دارد،
ابتدا آنکه: متاع کفر و دین بی مشتری نیست .... گروهی
این گروهی آن پسندند.
میانه آنکه: معارف به آنم که هر انسانی جهانی است.
و انتها مقر به آنم که: نه مستشیر دولتم نه جزء مستشارها.
(لازم نمیدانم نیمه بیت را هم بنویسم که سخیف است).))



دوست گرامي با اين سه دليلت هر سه موافقم با يک تبصره
اگر درست در اين ميانه تعدادي از اين انسانهاي هر يک يک
جهان تو
کساني باشند که هزاران وبلاگ نويس را سر کوب - استهزا
ارعاب - بدنام براي خاطر رژيمي مادرجنده و جنايتکار و خون خوار
با پليس مخفي مخوف ميکنند و اين عمل را براي جيفه اين دنيا
دقيقا ميکنند
تو به من بگوي تکليف اين هزاران انسان که هريک جهاني هستند
براي خود با اينان چيست ؟
نشستن و مانند تمامي اين ساليان شاهد هر رجاله بازي اين
مثلني هر يک يک جهان باشند و دم نزنند ؟
آري منظورت اين است ؟






((از چندین و چند وبلاگ در زمینه ها و سرزمینهای مختلف که هر
روز مراجعه میکنم ، تعداد کمی مورد تائید فکری و مرامی من است
ولی هرگز دلیلی نیافته ام که بهیچیک از آنها توهین کنم و یا ارزش
آنها را کم و کوچک تصور. زیرا عقیده دارم همه اعم از چپ و راست
و میانه ، بهایی و زرتشتی ، اهل سنت و اهل هوا ، مسلمان پور
و حزب بادی ، بی سوی همه سو، متفکر و متاهل ، متقدم
و متاخر، رقاص و غواص ، شبیه و متشبه ، شاعر و مشاعر ،
منکوب و محبوب ، متظاهر و متناظر ، معازف و ناشناس ،
رجاله و ارجال ، مذکر و مونث و نیمه حال، خداشناس کارنشناس
و کارشناس خدا نشناس ، عاقل و غافل ، واگرا و برونگرا ، زیبا
درون و زشت برون ، برنای پیر و پیر جوان نما را نوع بشر میدانم
و محترم. زن و مرد و پیر و جوان برایم یکیست و همه و همه را
با بد و خوبشان دوست دارم. ))



دوست گرامي اين نگاه بودائي به نظر من بسيار دور از زمان و مکان
است و طبعا بي ربط و چرت و پرت
برادر من٬ ما در زمان بودا نيست که زندگي ميکنيم که فرمايشات
ايشان را مد نظر گيريم
ما در ميانه اتش و خون در زير پنچه هاي چون اختاپوسي ترسناک و
هيولا گرفتار آمده ايم که روز بروز شيره يک ملت را کشيده و با هورتي
جلوي چشمانشان ميمکند
اين افراد شيره کشيده بدبخت مظلوم مطلقا نميتوانند اين نگاه ترا
به پديده ها داشته باشند
همين به اصطلاح خدا شناسان هستند که مرتکب بزرگترين جنايات
شده اند و ميشوند چگونه ميشود به مرتضوي قصاب گفت :
آري او هم انسان است و هر انساني يک جهان است و حالا!!!!!
متاسفانه سر زهرا کاظمي را هم بر اثر اشتباه ترکاند و باقي قضايا

ابدا ابدا با تو در اين مورد موافق نيستم و بنظرم هيچ چيز شيرين
ترا از تکه تکه کردن اين يک دنياي تو به نام مرتضوي فعلني وجود
ندارد
براي شخص من و ميليونها ايراني ستم کشيده




((حافظ و هاله را ندیده ام ، شهره شعر و قلمشان را دوست دارم.
برتراند راسل و کیانوش قلمزنان عصر خودند. نانا و هدایت هر دو به
سبکی مشهورند. رابیند رانات و حُسن آقا محبوب و حبیب منند.
شیوا و مولانا را در مقام خودشان میستایم. دیانا و دوبوار را
ستایشگرم. ملا حسنی و میرزا و مدل 57 و میداف ، مرد پیر،
وحیدو ، آهوی گاهی رمیده ، نق نقو ، بهنود ، فرخ ، نوریزاده ،
راحله ، سارو و سید علی و الپر و سخن و فرشاد و کیجای
ساروی و گیله مرد و ققنوس و ...... ))


لطف کن نام مرا - حسن آقا - شيوا - ملا حسني - مرد پير
وحيدو - کيانوش - ميداف
را از ميانه اين نامها که برده اي بيرون بينداز و براي باقي هر
تحسين و تشويقي که لازم ميداني بکن !!!! هو ...کرز


((صدها نام و نشان حقیقی و مجازی دیگر را الهام بخش و انسانهای
والا و موثر میدانم. اگر نوریزاده بد است ، تاگور هم بد است.
اگر الپر زشت است حافظ نیز نازیباست. اگر هوگو را نپسندم یار دبستانی
هم روی آن و چرا بهانه اوحدی مراغه ای نکنم. و اگر یکی جمیل است
همه جمیلند. ))


اگر دوستم نبودي لغت ديگري بکار ميبردم
ولي شما غلط کرديد که نوري زاده و تاگور را برابر نهاده ايد
شما همچنين غلط کرديد که حافظ و الپر را برابر نهاده ايد

اين کار تو به نظر من بهم ريختن خطوطي است که انسانها را از
حيوانات جدا ميکند و بس
خود را که نميشود گول زد برادر من به اندازه اي مفاهيم را برايمان
گه زده اند که خودمان هم گويا باورمان شده !!!!!!!!!!!!!!!



((د دیدم نه زشت و همه و همه را پسندیدم و ارج دارم. تنها به مکانی
قدم نمینهم که ورود مرا نخواهند یا عذرم را بخواهند همانگونه که بلوچ
و کوثر اشاره نمودند ، من نیز حق مالکیت صاحبخانه را ادا دارم. .
با آنکه دوستشان دارم و به اندیشه شان احترام گذارم.))



و اما رفيق خفه مان کردند با اين اصطلاح خانه من خانه او خانه تو
ولمان کنيد يک پديده نو و تقريبا مجاني در اختيار مشتي ايراني که
تاکنون تريبوني براي فرياد هاي خود نداشته اند توسط غرب در
اختيارمان نهاده شده
و در اين پروسه مادرجندگاني چون مهشيد راستي اين حرمت خانه !!!
من و تو او را مد کرده اند که نه تنها از حرمت !!!! کثافت خانه هاي
خود دفاع کنند !!!!! بلکه حرمت مثلني وبلاگ شبح را هم مال عمه
مادرجنده شان محاسبه کرده و براي آنجا هم تعيين تکليف کنند که
مثلني نانا نبايد بيايد چون مهشيد و باقي جنده هاي دور و برش آنجا
ميروند
اين تصور من از روزهاي نخست بودنم با شماست

ميخواهم بدانم تو به کجاي افکار هاله مثلا احترام ميگذاري ؟؟؟؟؟؟
زهرا خانم دم دانشگاهي که با بستن چادر به کمر هر آزادي خواهي
را با چماق در رئاليته سرکوب ميکرد
همين هاله خانم - به مرور و بر اثر تبليغ همين رجاله ها تبديل به اون
زهراي جنده دم دانشگاه شد
به جان هرکي دلش خواست افتاد و قدم به قدم پس از خفه کردن
صداي مهشيد توسط من از هر راهي بنا به فرمان رجاله ها رفت
که مرا خفه کند
از جمله با زبان متملق خود حتي حسن آقا را به جان من انداخت که
نانا بد است و ال است و بل است .............

ميشود برايم کمي از اين شير زن بودن هاله بنويسي لطفا يا نکنه
مفهوم شير زن را هم درش ريده و ماليده اند ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟





((آزاد به دنیا آمده و آزاد زندگی کرده و آزاد خواهم مرد، پس بهبچ
تنابنده ای بدهی ندارم که مجیزگو باشم و کاسه لیس و در ضمن
فقط معاند و محارب کسانیم که با آزاد اندیشی و آزادیخواهی
قوم و ملتم در ستیزند. ))


و اما بر منکرش لعنت که ترا آزاد نخواهد
ولي آزاد بودن تو ابدا ربطي به اين کساني همين جا جلوي چشمان
خودمان سعي بر سرکوب آزاده و آزادي و آزادي خواهي از هر راهي
ميکنند ندارد
گيرم که تو خود را آزاده بنامي
آنان دست از سر تو بر نميدارند نوکرت برم

يک کارمند بدبخت بانک ملي ايران اکنون در ايران که به سختي نان
روي سفره خانواده ميگذارد و روزانه شاهد صدها کثافت کاري مالي
هيات حاکمه و زور گويان جنايتکار حاکم در ايران است
شب هنگام که خسته و مرده از مسافر کشي به خانه خود ميرود
اگر چند دوست جمع گردند و لبي تر کنند
ناگهان از در و ديوار و بالکن و پشت بام مشتي مامور مادرجنده
زالوي اين رژيم به خانه اش ريخته و ضرب و جرحش ميکنند !!!!!
مگر نه ؟
خوب حتي اين بيچاره بدبخت را هم کار به کارش دارند واي به حال
ازاده اي که بخواهد قدمي بر عليه اينان بردارد
اينجا آزادي و آزادگي امثال تو را بايد گذارد در کوزه آبش را هم نخورد
تو در عوالم خودت مثلني آزاده اي ولي در بي عملي حتي از همين
هاله مادرجنده هم منفعل تر به نظر من البته .


((نانای خوب ، ناشناس یا ناشناسان خوبتر ، این را ننوشتم که از خودم
دفاع کنم. بل آمدم برای اولین و آخرین بار و برداشتن کلاهم برسم
احترام بهمه بگویم هیچکس و هیچ مقام نمیتواند مرا آمر آن باشد
که چه کنم ، کجا روم و چه اندیشم. در خانه اگر کس است یک
حرف بس است.والسلام))


بعله دوست من کسي نبايد و نميتواند و حق ندارد که مانع آزاد انديشي
تو شود کاملا قبول دارم

ولي فراموش نکن ميتوانند ( به ضرب رجاله گي )
حق را به خود ميدهند ( زيرا وزرات اطلاعات را در پشتيباني دارند )

و در اينجا آن کرده اند که همگي شاهدش هستيم

اينان ناناي شما را چه خوب چه بد سالهاست که ميخواهند از ميدان
اين بخش وبلاگستان که در خودي خود بيش از يک قطره در درياي مردم
ايران نيست بيرون اندازند و خفه کنند
به اندازه کافي فکت و فيگور از اين ماجرا در اختيار تو و همه گذارده ام
که من هم فکر کنم

درخانه اگر کس است يک حرف بس است والسلام ................نانا