روابط عمومی نانا
هرچه میخواهد دل تنگت بگو
Thursday, September 28, 2006


فرزين عزيزم

برايت عکسي از اين گوگوش به قول قاطبه قرشمال ميگذارم و برايت ماجرائي را که حين کنسرتش تعريف ميکرد مينويسم

حتما ميداني که اکنون ديگر بشکل مداوم به سر کله رژيم اسلامي ايران ميريند
تعريف ميکرد اولين باري که وارد گمرک امريکاشده و شنيده بوده که انگشت نگاري ميکنندهنگامي که مرخصش کرده اند با ترس و لرزدستانش را به مامور نشان داده و گفته :- پس انگشت نگاري چي ؟
مامور امريکائي لبخندي زده و گفته :- برو ما همه ترا ميشناسيم لازم نيست انگشت نگاري ...........

به هر حال پاسخ شعرت را از مولوي ميدهم

درخانه همي گشتم در دست چنين شمعي
تا تيره شد اين شمعم از تابش انواري

هر وقت گذرت افتاد يک عدد - ي - هم با خودت بيار ....................شاد باشي نانا
5 Comments:
Anonymous Anonymous said...
ای نانای آتیش به جون گرفته
بدو بیا که برات یه سوژه داغ دارم.

28 September, 2006 07:19 | هاله
سلام اصفاهونی محبوب من x

به نظر من اگر به اعتماد به نفس آدم کمک بکنه هیچ مانع‌ای نداره. خودم‌ام که فعلا" به صورت خدادادی معرکه‌ام :) و نیازی نیست ولی اگر لازم شد و پول‌اش بود و دل‌ هوس کرد چرا که نه؟

این‌ام شاید به نظر کلیشه‌ای بیاد ولی اعتقادمه که سیرت زیبا هر روز خدا شرف داره به صورت زیبای بدطینت. همه چیز برای آدم عادی می‌شه یه زمانی - زشتی و زیبائی به یک اندازه. اون‌چه باقی می‌مونه اخلاق و سیرت آدم‌هاست.

این بود انشای این‌جانبه در این روز آفتابی معرکه این گوشه دنیا، جائی که عرب هم نی نیندازید.


28 September, 2006 08:48 | گوشزد
سلام بر فرشته سرزمین آفتاب
تو که جدا معرکه ای
اگر صورتت هم مثل اخلاقت باشه همه باید حسرت روری رو بخورن و بهش حسودی کنن.
بهارت هم مبارک
جای ما رو خالی کن اونوقت که نسیم بهاری می لغزد بر بدنت و می آشوبد گیسوانت را

حال کردی مغز های پر از کثافت و عقده جنسی داشته ی این ها رو؟

Anonymous Anonymous said...
baba eival

man barat arezooye movafaghiat mikonam, heif ke komaki azam bar nemiaad,

ye khanandeye daemi

Anonymous Anonymous said...
ناناي گرامي

...درودو هزاران درود بي پايان بر شما ...مبارزووطن پرست واقعي
فقط خواستم خسته نباشيدي به شما گفته باشم و اين كه ديروز ذكرخيرشمابادوستان بود و...يكي ازدوستان از اون ماجراي شما و پول و كلاهبرداري اون مرد و رفتن تا برزيل و گيرانداختن درفرانسه مي گفت واين كه نمونه ي "يك شيرزن واقعي آريايي"هستيد...فقط كمي جرات براي چندمليون ايراني كافيه تاازدست اين رژيم كثيف اسلامي خلاص شيم....
...هستيم پس مبارزه را تا سقوط رژيم كثيف مادرجندگان اسلامي ادامه خواهيم داد
...

اينم بگم كه من و دوستام از اون دسته از خوانندگان بلاگتان هستيم كه سير نميشيم و اين كه با خواندن بلاگ شما ان چه را كه در اطرافمان ميگذره رو با چشم وگوش باز ميبينيم و اين كه بلاگ شما جرات و شجاعت مبارزه را چندبرابرميكنه...


پاينده باشيدوسرفراز

Anonymous Anonymous said...
يا ز ره بي وفابيا يا ز دل رهي برو

سوخت درانتظارتو جان به لب رسيده ام

ناناجان دوسه روزي ست كه يادوفكر رفتگان ابدي ...همكلاسيها آشناهاو دوستاني كه در اوج جواني پانزده شانزده سالگي ....در دبيرستان و يا دانشگاه مارو ترك كردند وبا شروع سال تحصيلي جديد آنها را نخواهيم ديد...بدجوري در مغزم رسوخ كرده...پس يك "ي" از رهي معيري برايتان نوشتم...حدودبيست دقيقه اي منتظرشدم تا صفحه ي روابط عمومي شما بازبشه....بااين سرعت بسيار كم اينترنت درايران...

شادباشي ومواظب

Anonymous Anonymous said...
منطق خاص
انتشار متن کامل نامه‌ی خمینی باید برای آندسته از عزیزانی که هنوز از ترس تقدس، امام را تافته‌ی جدا بافته می‌دانند موقعیتی برای دوباره اندیشی باشد اما نگاهی که با تعصب قفل می‌شود منطق خاص خود را پیدا می‌کند.
تلفن را بر می‌دارم به عمه جان زنگ می‌زنم و می‌گویم یادت هست گلوی خودت و گوش ما را پاره کرده بودی از شعار« جنگ جنگ تا پیروزی» می‌بینی آقا و آقایون باید زودتر جام زهر را می‌نوشیدند. می‌گوید آقا بیچاره فقط یک امام بود. وقتی خدا و پیغمبر جانب صدام کافر را گرفته بودند از دست امام معصوم چه بر می‌آمد؟!

نوشته‌شده در9/29/2006توسط بلوچ
http://balouch.blogspot.com