روابط عمومی نانا
هرچه میخواهد دل تنگت بگو
Monday, September 04, 2006
آرياي عزيزم


اشاره به تنهائي هايت کرده اي و در پستي نوشته بوديکه دوست دخترت گويا حامله است .
اگر آن پست زبان سمبليکي بود فراموشش کن ولي اگر واقعيت دارد به من بگو ماجرا چيست ؟ شايد بتوانم به هر دوي شما کمک کنم ...بالاخره الان که موهايم سفيد پلاتيني هست دست برقضا !!!!!!!! تجربه هم که از هر دوي شما بيشتر دارم به جان رابينسون
کروزئه معروف !!!!!!!! گاهي ممکن است مسئله ايمهم نباشد و به سادگي بشود رفعش کرد

و اما جانم برايت بگويد مرسي براي اين شعري که براي من نوشته اي ولي فکر کردم کمي براي خنده بشکافمش اميددارم که بهت بر نخوره .چون ميداني که من اندکي !!! کرم ومرض جر واجر کردن دارم و هي مانند چارلي در عصر جديد که با آن آچار کذائي دنبال پيچي ميگشت که سفتش کند شده ام که چشمانم جز جر واجر چيزي را نميبيند

اين را هم ازاين مادرجندگان اسلامي داريم که ناناي کول کول کول به کول ي اين سياه هاي عينک آفتابي زده خالکوبي که شورت هاي رنگ وارنگشون از زير شلواري که تا زير کون کشيدن پائين و هي راه ميرن و کول کول کول دستشون يا به خايه است يا به کون براي کشيدن اون شلوار مسخره
که بند شلوار چرمي تقريبا از جلو شومبولهاي آنان و از عقب به دور سوراخ معقد آنان به تحليل رفته است !!!!!!!و با اين دست به کار بودن مداوم به نظر ميرسد که کول کول کول و ...ب...د ....تو ....د ....ب و...و.....ن !!!!! هستند يعني يه همچين کولي الان به جائي رسيده ام که خونم بجوش مدام است .


يعني لب مطلب اينه که من کول بودم حالا ديگه نيستم !!!!!


به هر حال اگه يادتون نرفته باشه که چي ميخواستم بگم برم سر شکافتن شعري که اريا براي من گفته :

((تو یک شروع تازه ای برای شعر بی کسی ))


ابدا و اصلا قبول ندارم که کسي براي بي کسي شروعي باشد ما انسانها تک تک خودمان خودمان را داريم و بايد اين داشتن را شناخته و به خود و تنهائي خود احترام بگذاريم و به قابليت خود اعتماد کنيم و ابدا نه براي کسي کس باشيم و نه کسي برايمان کس باشد
بنابراين بي کسي نشان نياز شديد و احساس فقر عاطفي است که وظيفه ما انسان ها در وحله نخست دوست داشتن خود و لذت بردن از چيزي که هستيم را بايد ياد بگيريم
بنابراين نگذار که کسي شروع تازه براي تو باشد تو خود شروع خود باش


((تبسمی دوباره ای در التهاب بی کسی ))


اينجا هم که رجوع شود به تحليل !!!!! بالا خدا را شکر !!!!!!!


((تو یک سرود تازه ای برای شاعری که باخت))


تو شاعري ولي به نظر من ابدا باخته نيستي .چرا ؟
زيرا برد و باخت معنائي ندارد ما خودمان اين واژه ها را در زندگي درست کرده ايم که براي ديگراني که مانند ما هستند يک الگو براي همه چيز بدهيم
چه کسي ميگويد که مردي که به اثر تحقير پدر خانه را ترک کرده و به زير پل پناه برده که آن شماتت ها را نشنود اگر باپدر ميماند برنده بود ولي حال که زير پل خود را از سرما جمع کرده بازنده


اين برندگي و بازندگي عزيزم ابدا معنائي ندارد و نبايد بکارش ببريم تو چيزي را در زندگي تجربه کرده اي که احتمالا برايت تلخ بوده و اين را بازندگي ميداني مگر نه ؟

ول کن اين واژه هاي مزخرف و بيهوده مردم خر کن را!!!!!

من دلم ميخواست که مردان همگي چون زوربا بودند ٬رها - زنده - خانم باز -خوش قلب - مهربان - که اون خالصي ناب زندگي کردن رو دريافته بودند

جوري ميزيست که انگاري فردائي وجود ندارد و با اين عمل به سراپاي جنتلمني سرد !!!!! و مقرراتي و از همه مهمتر يک عنصر زندگي کالچرال !!!! انگليس کبير !!!!!!!چنان شاشي با ارزش هاي خود زد که اين مرد حسرت بودن جاي او را داشت و چون مفتون شدگان به او و زنده بودن و خردش مينگريست


بايد جوري زندگي کني که بدون فرار از مسئوليت هاي انساني خود با وجدان آسوده - انگاري که فردائي نيست و لذت و شيره لحظه را بايد چشيد تا بتواني بگوئي زندگي کردم .
واسه دل خودتم که شده يه زوربا باش .


((تمام سرگذشت خود در آن قمار بی کسی ))


اينجا هم که باز حواله ات ميدهم به همان بالا

((ی را با پای راست از کرنر سانتر کن برای من که یک قیچی برگردون دنبش برات بزنم .))


و اما از اين بخش آخر که يهو عشق فوتبالت جنبيد و بي توجه به اينکه با نانا روسکا حرف ميزني يه قميش فوتبالي اومدي که عيب نداره تا باشه از اين قميشا باشه به ولاي اون کچله کي بود بکن باوئر!!!!

و اما برايت باز هم از حافظ بزرگ دارم پاسخي

ياقوت جان فزايش از آب لطف زاده
شمشاد خوش خرامش در ناز پروريده

يک عدد - ي - بفرمائيد ...........نانا
1 Comments:
Blogger آریا تهم said...
جونم برای نانا بگه که :
اولا که شما ما رو تحریم عکسی کردید انگار یا اینکه خانومی رو که مناسب من باشه رو پیدا نکردی ؟ به هر حال عکس من فراموش شد یا فدای جرواجر کردن شعر پاره پوره هتک ماتحت ما شد من بی خبرم . اما عکسای خانومای ناز و سکسی حق مسلم همه الاغاست !

دوما : عزیز دل انگیزم. حاملگی یک داستان بود . البته ماجرایی قدیمی بود که امروز داستان شد . اگر نه استرس های این قضیه را در سن 20 سالگی کشیدم . الان هر کدوم از بچه ها دنبال دکتر خوب و ارزون و مطمئن می گردن به من تلفن می زنند .

سوما : راستش این وبلاگ ها زیاد تصویر خوبی از آدمها نشان نمی دهد . معمولن آنچه از نویسنده وبلاگ در ذهن خواننده است با آنچه که در واقع وجود دارد سر تا پا فرق می کند . من زیاد اهل قرار های وبلاگی بودم در اوایل وبلاگ نویسی در ایران و برای همین این تضاد ها را از نزدیک دیده ام . اما من خودم فکر می کنم که روح قوی و منسجمی دارم . ورزش از ارکان زندگی ام است اما هیچ محدودیتی در تفریح کردن ندارم . شیطان و آتیش پاره هستم در حد مذاب . مهمونی گرم کن و خلاصه خل خل . اگر می خواهی من را تصور کنی یک اکس پارتی را در نظر بگیر که همه سوت و در خلا در حال فشردن دندان ها بر روی هم و تکان دادن بی رحمانه بدنشان هستند . من در گوشه ای بالای دستگاه میکسر و لپ تاپ ایستاده ام و فاز دادن وبالا رفتن بچه ها را در دست گرفته ام . یک پسر 27 ساله به رنگ شیر شوکلات که لباسش را از گرما در آورده و به گوشه ای انداخته و همانطور که موزیک ها را تغییر میدهد با چشم ابرو راندووی اتاق خواب را با دختری که می خواهد می گذارد . این منم که بهت گفتم . با چپقی که همیشه در مهمانی ها آویزونم است و همیشه پر از علف های نابی که خودم کاشته ام ( من هم مهندس کشاورزی هستم) دوستان زیادی دارم که اعم از نویسنده و بازیگر و خواننده و کارگردان ( نه از این در پیت ها ... هر چند که همه از دم در پیت هستند ) و به علت این روابط کاملن بی ربط من بهترین و زیبا ترین دختران ایرانی را زیارت می کنم . مخصوصا که حدودن یک سال و نیم است که بدون پارتنر هستم و هر غلطی دلم خواسته را بدون عذاب وجدان کرده ام و یک آب هم روش .

چهارما : این شعری که مادرش را به میمنت و مبارکی عروس فرمودی اولین غزلی بود که من گردن شکسته با افتخار تمام گفته بودم . البته معتقدم که شعر باید آشنایی زدایی کند و این غزلهای من به قول فروغ دیمبالا دیمبول هایی است که معمولن یک حرف را که همان چس ناله است را مدام مانند صفحه گرامافون تکرار می کند .

پنجما : این یکی رو جیگرم خنک شد ، بگیر که اومد شما در شعر فرموده بودید :« ياقوت جان فزايش از آب لطف زاده
شمشاد خوش خرامش در ناز پروريده » انگار خیلی حواست پی جرواجر کردن من ( شعر من ) بود و یک اشتباه لپی پیش آمد و ه را تبدیل به ی کردی .
اما با وجود این حرفها مخالفم که می گویی آدمها بر زندگی هم تاثیر ندارند . آدمها بر هم تاثیر می گذارند اما برای زنده بودن هیچ آدمی بدون دیگری نمرده است . می دانم که خیلی بیشتر از من تجربه کرده ای . شاید چند سال دیگر خیلی تغییر کنم . من کلا خیلی معتقد به تغییر کردن تفکرات در طول سالها ی عمر تحت تاثیر محیط و افرادی که با آنها برخورد می کنم هستم .
اما مشاعره با ه !! یا ی ؟

هر کجا آن شاخ نرگس بشکفد

گلرخانش دیده نرگسدان کنند

شعر حافظ

دال رو عطا بفرمایید اما خوش لقا