روابط عمومی نانا
هرچه میخواهد دل تنگت بگو
Monday, August 28, 2006
هديه اي از عکس

خوشگل و مرتب کردن مشاعره


ورجاوند گرامي در پاسخ شعر من گفت :

تا کی بتمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد
یعنی که ترا میطلبم خانه به خانه

و من در پاسخش گفتم :

هرکه شد محرم دل در حرم يار بماند
وانکه اين کار ندانست در انکار بماند

کنجکاو عزيز در جواب - ي- اين شعر رانوشت :


حکايت احمدی نژاد از زبان عطار:---------------

يکی کناس بیرون جست از کار
مگر ره داشت بر دکان عطار
چو بوی مُشک از دکان برون شد
همی کناس آن جا سرنگون شد
برون آمد ز دکان، مردِ عطار
گلاب و عود پيش آورد بسيار
چو رويش از گلاب و عود تر شد
دل کناس از آن بی هوش تر شد
يکی کناس ديگر چو بديدش
نجاست پيشِ بینی آوريدش
مشامش از نجاست چون خبر يافت
دو چشمش باز شد ، جان دگر يافت


و من در پاسخش نوشتم :


تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بين
کس واقف ما نيست که از ديده چها رفت .

آرياي عزيز نوشت :

تیر روانه می رود ، سوی نشانه می رود
ما چه نشسته ایم پس ؟ شه ز شکار می رسد .



و من در پاسخش نوشتم :

دي گفت طبيب از سرحسرت چو مرا ديد
هيهات که رنج تو ز قانون شفا رفت


سپس ورجاوند گرامي گفت :


دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم
ار چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم

که من در پاسخش گفتم :

مستي بآب يکدو عنب وضع بنده نيست
من سال خورده پير خرابات پرورم

سپس آريا گفت :

تن زجان و جان ز تن مستور نیست
لیک کس را دید جان دستور نیست

که من در پاسخش نوشتم :

تافتن شعاع تو در سر روزن دلي
تبصره خرد بود هر دم اعتبار جان

سپس آريا گفت :

نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
بختم ار یار شود رختم از اینجا ببرد

و من گند زدم و به جاي د برايش با ب نوشتم :

بدم من کافر احول شدم توحيد را اکمل
توي احول کن کافر توي ايمان و مامن تو


و داستان ادامه دارد با اين تفاوت که از آنجائي که زيبائي يک زبان بين المللي است تصميم گرفتم با هر شعر تازه پاسخ خود را به دوستان همراه با يک عکس از زيبارويان مرد و زن سينما براي لذت چشمي بگذارم
حالا دارم ميرم سر پاسخ آرياي گرامي با عکسي اختصاصي براي او ....................................نانا
1 Comments:
Anonymous Anonymous said...
با درود
مرو بنشین ببین منهم بدل افسانه ها دارم
زبانت را نمیفهمند خلق اما خدا داند که من با شمع رویت تا سحر پروانه ها دارم
یا
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم
ای بیخبر زلذت شرب مدام ما