روابط عمومی نانا
هرچه میخواهد دل تنگت بگو
Thursday, August 31, 2006



اي آرياي داغت به جگرم مانده ....اي اوف بر رويت تو چي خيال
کردي با خودت ؟تو فکر کردي من هرکي کونش را لخت کند زيبا ميدانم ؟اي بي حيا


پاملا اندرسن کيه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟خاک بر اون سرش مثل يک تيکه لخم وسوسه انگيز گوشت ميمونه که هي از اين ور قر ميده ميره اون يکي ور ....همين يک جاي سالم نداره که جراحي نکرده باشد
اونوقت تو اين مه رويان تاريخ سينما را که من يکي يکي با هزاران خون دل با فکر انتخاب ميکنم را به به نميگوئي
و اين لاشه متحرک پودري ماتيکي را دوست داري ؟؟؟؟
حقيقتا که بايد از خود شرم کني برايت يک عکس دلپذيراز اين آکله ميگذارم تا درسي بهت دهم که اگر به بحث سينما بکشد با احدي شوخي ندارم .

و اما پاسخت را از مولانا ميدهم
من زيان ها کرده ام من ديده ام
زخمها از چشم هر بي پا و سر


ر - بفرمائيد ..................نانا
2 Comments:
Blogger آریا تهم said...
نانا
سلام . خیلی خندیدم . اما بیشتر از جوابت به این خندیدم که این عکس رو من نمی تونم ببینم . به هر حال خداوند از همه مکار تر است و نقشه شما نقش بر آب شد . زنده باد پاملا اندرسون ( البته جوونیاش ) اما جدا از شوخی شاید شما درک نمی کنید اما این علاقه به پاملا اندرسون ریشه در کودکی های من داره .
ها ها ... چقدر خندیدم . ولی شعر هجوی به یادم آمد که برایت می نویسم فقط شرمنده که یه نموره بی ادبی .


آنقدر طوفانیم من باد را هم می کنم

یعنی از مستی ز یادت یاد را هم می کنم

دوش شیرین را بخواب ناز شیرین کرده ام

بخت اگر یارم شود فرهاد را هم می کنم

شاد و خوشحالم که نر شد نو عروس بخت من

ساقدوش را کرده ام داماد را هم می کنم

هر کسی کو دم زند ارشاد گویم که بـرو !!

میر سلیم را کرده ام ارشاد را هم می کنم ( میر سلیم :وزیر سابق ارشاد)

وندر این هنگامه گر استاد هم گوید نکن

با همه شاگردی ام استاد را هم می کنم

کردنی بسیار بود و وقت اندک زین سبب

هر عزیزی از قلم افتاد او را هم می کنم

هاها

امروز جمعه بود و من کمی های بودم برای همین شر و ور گفتم . به هر حال امیدوارم که خنده روی لبات آورده باشه اما مشاعره :

حافظ فرماید

روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست

می ز خمخانه بجوش آمد و می باید خواست

Blogger آریا تهم said...
نانا
سلام . خیلی خندیدم . اما بیشتر از جوابت به این خندیدم که این عکس رو من نمی تونم ببینم . به هر حال خداوند از همه مکار تر است و نقشه شما نقش بر آب شد . زنده باد پاملا اندرسون ( البته جوونیاش ) اما جدا از شوخی شاید شما درک نمی کنید اما این علاقه به پاملا اندرسون ریشه در کودکی های من داره .
ها ها ... چقدر خندیدم . ولی شعر هجوی به یادم آمد که برایت می نویسم فقط شرمنده که یه نموره بی ادبی .


آنقدر طوفانیم من باد را هم می کنم

یعنی از مستی ز یادت یاد را هم می کنم

دوش شیرین را بخواب ناز شیرین کرده ام

بخت اگر یارم شود فرهاد را هم می کنم

شاد و خوشحالم که نر شد نو عروس بخت من

ساقدوش را کرده ام داماد را هم می کنم

هر کسی کو دم زند ارشاد گویم که بـرو !!

میر سلیم را کرده ام ارشاد را هم می کنم ( میر سلیم :وزیر سابق ارشاد)

وندر این هنگامه گر استاد هم گوید نکن

با همه شاگردی ام استاد را هم می کنم

کردنی بسیار بود و وقت اندک زین سبب

هر عزیزی از قلم افتاد او را هم می کنم

هاها

امروز جمعه بود و من کمی های بودم برای همین شر و ور گفتم . به هر حال امیدوارم که خنده روی لبات آورده باشه اما مشاعره :

حافظ فرماید

روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست

می ز خمخانه بجوش آمد و می باید خواست