روابط عمومی نانا
هرچه میخواهد دل تنگت بگو
Sunday, June 25, 2006
دوستان گرامي


شخصي براي متوهم نشان دادن من اين پيام زير را در پيامگيرمن گذارده :


((نانا باز تو قرصاتو پشت و رو خوردی؟ اسم بابای عرفان مصطفاست. سوفیا تو هلند زندگی میکنه تازه هم رفته مجرد هم هست. اسم الپر علی یه . واژه های نسوز یه دختر نوزده ساله ست. پر نوشت یکی دیگه ست اصلا اینا چه ربطی به هم دارن آخه؟
2:01 PM
Anonymous said... چرا اون چهار تا حرف درستت رو با این توهمات زیر سوال می بری آخه؟
2:03 PM ))



پاسخت را يک به يک ميدهم
ابدا مهم نيست که تو چه نوشتي پاگنده ميتواند مجموعه اي از همه اين افراد باشد برايت مينويسم چگونه ؟
فرض را بر اين بگذار که اين افراد براي رو کم کني و خفه کني من همگي با هم حول محور وبلاگ پاگنده جمع شده و هر يک تظاهر کرده اند که اوپاگنده است و مثنلي اين ماجراها که گذشت !!!!!!رابطه سوفياي به قول تو مجرد با اينان چيست برايت ميگويم مگر همانروزهاي اول هنگامي که من هنوز وبلاگ نداشتم اميد مادرجنده ميلاني يک شب با سوفيا و مهناز به سر وقت من نيامد فکر کنم بسياري يادشان است

خوب ميتواند سوفيا و مهناز دو خواهر اميد ميلاني يا هر خر و الاغ ديگري باشند مگر نميشود

اين ماجرا که راجع به سوفيا که اکنون هلند است را به مرگ مادرم بايد بروي خود سوفيا را لوله کرده در ماتحت اميدي باباي جاکش عرفاني کسي فرو کني زيرا شما مادرقحبه ها باز هم گند زديد اين سوفياي کس پيشوني شما ناگهاني ديروز يک عکس تخمي از هلندوسط دو پست جديدش و پستهاي قبلي اش چپاند که نشان دهد الانمثلني که ايشان در هلند هستند


به تمامي پاکي هاي عالم به شرافتم سوگند شما همگي تک تک ماموراطلاعات رژيم ايران هستيد و همين جا به همه بچه هاي سالم قول شرف ميدهم که از تعقيب يک به يک شما دست برنخواهم داشت وپس از سقوط اين رژيم کاري با شما کنم که مادرتان نشناسدتان
شما با ريش سفيدي مثلني شبح و حسن آقا و بعد با توهم جلوه دادن حرف هاي من و با هر راهي ميخواهيد مرا از رو ببريدولي خوشبختانه هر تفي مي اندازند راست و مستقيم به روي صورت خودشان مي افتد .

دوستان فقط شما قضاوت کنيد اينان چه نقشه ها و طرح هاي پيچيده تنها براي خفه کردن صداي من ميريزند يعني سوفيا از ديروز ميدانست که اين بابا الان مياد و براي من مينويسه که تو چي ميگي نانا@ سوفيا در هلند است !!!!!!!!!! منتهي اينان غافلند که من به همه چيز نگاه ميکنم نگاه واقعي و با دقت هر پلکي که بزنند زير نظرشان گرفته ام زيرا اين جنگ است جنگ بين خوبي و شرارت . نانا
8 Comments:
Anonymous Anonymous said...
خیلی خب خانوم خانوما... نمی خواد حالا برای من اخم هات رو تو هم بکشی. من از این جریانات به کلی بی خبر بودم. الان رفتم توی اون یکی وبلاگت پست جدیدت رو خوندم و متوجه شدم چی به چیه. باشه از این به بعد حواسم رو بیشتر جمع می کنم. قول پیشاهنگی... قبول؟

Anonymous Anonymous said...
سلام نانا خانم عزیز
خیلی متاسفم که تازه با سایت شما آشناشدم و هرچی مطالب رو میخونم تمومی نداره :)
خوشحالم که بخاطر وجود افرادی مثل شما حقایق بی پرده بیان میشه.

مانی بهروز

بيانکاي عزيزم

من مگر چيزي به تو گفته ام که فکر ميکني بايد
حواست را بيشتر جمع کني ؟
عزيزم خواهش ميکنم براي من بنويس منظورت چيست ؟ نانا




ماني بهروز گرامي

خوشحال هستم که مرا يافته اي و به نوشته هايم علاقمند
هستي
متاسفانه اکنون دقيقا در گير عده اي رجاله مزدور اين رژيم که
تمامي اين سالها بين ما خود را به نام وبلاگ نويس تپانده و از
هيچ کاري براي سرکوبي ما مردم ايران در وبلاگستان کوتاهي
نکرده اند هستم .
بسياري از مردان و زنان شريف را که درک کردند که اينان چه
رجاله هائي هستند مجبور به ترک وبلاگستان کردند

چهار نفر از مردان بسيار آدم حسابي و شريف وبلاگستان را
همين اواخر با کارهاي خود مجبور به بستن وبلاگهايشان
کردند
من انتقام اين چهار يار تفنگدار خود در ايران را از اينان خواهم
گرفت

ولي به شدت معتقدم که تنها من نبايد از حق و حقوق وبلاگ
نويسان مستقل دفاع کنم
و معتقدم باقي بچه هائي که اينان را شناخته اند به شدت
اگرسيو با اينان برخورد کنند تا شايد بتوانيم اين وبلاگستان را
از اينان لايروبي کرده و قسمت به قسمت به خشک کردن
لجن حاصله از رژيم مادرجندگان اسلامي ايران بپردازيم

اگر دوستان من اقدامي نکنند و کنار بنشينند من متاسفانه
مجبورم که اعلام کنم مدت کوتاهي وقتم را تنها به گه مال
اين مادرجندگان تلف خواهم کرد و ...باقي بقاي همگي
دوستان ......................نانا

Anonymous Anonymous said...
زنیکه کس خل، کسی نمی خواد تو رو خفه کنه، بیخود احساس مظلومیت نکن و تو اون یکی وبلاگت ننه من غریبم باز در نیار. فقط موضوع اینه که تو همه اش کس شعر می گی، یه مشت اطلاعات غلط و توهم. اگه می خوای با کسی مبارزه کنی، زرهایی که می زنی باید بر اساس فکت باشه، نه باد شکم. تو چند تا وبلاگ رو می بینی و بر اساس توهماتت از روی نادانی یه مشت مزخرف می بافی. همه هم پشت سرت می خندن! هرکی بار اول وبلاگت رو می بینه اولش یه ذره عصبانی می شه که چرا اینقدر توهین کردی، اما بعدش می شه جک. من و بعضی از دوستام وقتی خیلی بیکار می شیم می گیم خب بریم ببینیم نانا دیوانه باز چه توهمی زده. اونقدر همه اطلاعاتت غلطه که من یکی فکر می کنم یه چیزی می زنی یا می کشی وقتی می نویسی. برای همین هم تا آخر دنیا هم زر بزنی هیچ فایده ای نخواهد داشت. مگه تا الان زر های مفتی که زدی فایده ای داشته؟ کی تحویلت گرفته؟ اصلا چه فرقی کرده تو این همه به قول خودت افشاگری کردی؟ هیچی! همه اونایی که چپ و راست بهشون فحش می دی سر و مر گنده دارن می نویسن و دوستاشون رو دارن. حتی دشمن هاشون هم تو یکی رو تحویل نمی گیرن. این یه واقعیته، می خوای باور کن می خوای نکن. من از تو بدم نمی آد که این چیزا رو می نویسم، گاهی هم دلم خنک می شه به بعضی از افرادی که ازشون بدم می آد فحش می دی. اما همین و بس. نوشته هات جز این هیچ فایده ای نداشته جز اینکه خودت رو مضحکه کردی. وقتت رو تلف کردی فقط کس شعر بنویسی، هی حرص خوردی، هی جیغ و داد کردی، هی عین دیوانه ها روزی چند بار وبلاگ آدم هایی که اصلا نمی خونن وبلاگت رو رفتی خوندی. که چی بشه؟ رجاله ها رو از بین ببری؟ با کس شعر هات که اکثرش هم غلطه؟ رجاله ها که سر و مر گنده سر جاشونن! هیچ کدوم هم از بین نرفتن. حالا هی زر بزن، هی وقتت رو تلف کن. به خودت مربوطه!! ما هم به ریشت می خندیم. الان به من هرچی فحش بدی هم باز می شه اسباب خنده ما. دوباره من چند روز دیگه می یام اینجا ببینم تو جواب این کامنت من چی نوشتی یه خورده بخندم. واسه همینه همه پشت سرت می گن دیوانه ای!!

Anonymous Anonymous said...
نه عزیزم تو هیچی به من نگفتی... ولی من عجیب به خاطر کامنتی که یه جایی گذاشتم از طرف تو احساس چشم غره کردم. :)
یعنی اول رفتم اون وبلاگت رو خوندم و فهمیدم جریان چی بوده.
بعد هم اومدم این جا برات یه بوسه گذاشتم که الان دیدم برداشتیش :)

Anonymous Anonymous said...
آنونیم عزیز:
چرا با وجود این که اعتقاد داری این شیوه ی برخورد نانا نادرسته، خودت هم از همین شیوه استفاده می کنی؟ چرا حرفت رو بدون فحش و ناسزا نمی زنی؟ اصلاح رفتار دیگری مستلزم اصلاح رفتار خوده، قبول نداری؟ متاسفانه تو هم مثل بقیه آدم ها راحت ترین و بی فکر ترین روش رو انتخاب کردی. در ضمن، اشتباه ضرورت وجود انسانه و هیچ کس ازش مبرا نیست. لطفا بار دیگه که اومدی مودبانه و با دلیل کافی برای نانا بگو که چرا استدلالش نادرسته. باور کن آدم ها می تونن با هم حرف بزنن حتی اگه ذره ای همسو با جهت فکری هم نباشن...

Anonymous Anonymous said...
ناناجان، زور نزن، من که از همان روزِ اول گفتم مأمورِ اطلاعات‌ام، بعد از دو سال تازه کشف‌اش کرده‌ای؟ می‌خواهی رویِ سردرِ وبلاگ هم بنویسم؟

هوم، چه ایده‌یِ خوبی، مطمئن‌ام کلی هیت را بالا ببرد؛ مثلِ همان فحشِ تمیزی که یک بار دادی و گذاشتم سردرِ وبلاگ. نمی‌خواهی دوباره فحشِ یک‌جمله‌ایِ تمیزی بدهی به کارِ سردر بیاید؟

در ضمن جایی متهم‌ام کرده‌ای که پاگنده را در قالبِ بابایِ عرفان می‌کنم، که به‌شدت تکذیب‌اش می‌کنم. اصلاً از کردن و فاعلیت منزجرم و کسرِ شأنِ خود می‌یابم، من کاردرست‌تر و باکلاس‌تر از آن‌ام که بکنم، فقط می‌دهم. لطفاً اصلاح کن.

Anonymous Anonymous said...
راستی، این مدلِ جدیدت کمی مشکل دارد، مبتنی بر تثلیث است. توجه کن که جز این‌هایی که پاگنده‌شان کردی من و کلنگ هم هستیم، و این‌طوری پاگنده روح‌القدس می‌شود، من پدر و کلنگ پسر، که شاید به کارِ مسیحی‌ها بیاید، ولی برایِ ما مسلمانان اصلاً جذاب نیست: آخر توحید باید اساسِ کار باشد. پیشنهاد می‌کنم میانِ من و کلنگ و پاگنده هم یکی را اصلی کنی، و دوتایِ دیگر را چهره‌هایِ دیگرِ او توهم کنی، تا این مشکل هم حل شود، و همه بتوانیم از مدلِ بسیار دقیق و کامل‌ات لذت ببریم.