روابط عمومی نانا
هرچه میخواهد دل تنگت بگو
Friday, May 05, 2006
کافيه !!!!!


دوستان راستش ديگه حال اين سيده رو ندارم دلمم براش ميسوزه از بس که الاغه
واسه همين اين آخرين جوالدوز را هم بهش فرو ميکنم و بس .


تو يه پيامي بعد از اين که متوجه شده که اين کار نوشتن پستي ازعشق و حرارت !!! روري نسبت به خود الاغش ميتونه سو تفاهم هم بشه و يکي گفته که مثلا که خوب چي ؟برداشته يه اصلاحيه روي اون پست نوشته به اين شرح :



((یک چند کلمه هم باز دل‌ام خواست بگم. اجازه هست؟ :)
من این‌جا حرف از یک زندگی مریخی و روابط مریخی نمی‌زنم. همین‌هاست، یک زندگی عادی مثل همه. من‌ام صبح کله سحر پا می‌شم و مثل همه دق گرفتاری‌هام رو دارم ولی اون وسط‌ها اگر چشم‌ام به همین لحظاتی که گفتم نباشه و ازشون لذت نبرم کارم به دارالمجانین می‌کشه! این چشم و هوش و گوش به لحظات خاص سپردن یک سلاح مخفیه که باهاش با معضلات زندگی مقابله می‌کنم. این رو همه دارن اگر بخوان - من‌ام سال‌ها درس خوندم و با امتحان‌های جورواجور دست و پنجه نرم کردم. من‌ام شکست عاطفی داشتم، من‌ام (ببخشید) عن و گوه بچه‌ام رو پاک کردم و پای درس خوندن‌اش حرص و جوش خوردم، من‌ام لحظات دل‌تنگی داشتم و ایام ناداری و قرض! هنوز هم اینا رو دارم. مثل همه. اما با وجود همه‌ اینا بازم زنده‌گی کردم و می‌کنم. بازم زنده بودم و هستم. این امکان برای همه‌مون هست.
ببخشید ... بفهمی نفهمی منبر رفتم ها! :))



خوب زنيکه الاغ ......تو چرا هيچ وقت از اين بدبختي هاي بالات حرف نزده بودي و يهوئي حالا تصميم گرفتي برامون بگي ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


خوب تمام چيزي هم که من بهت ميگم همينه که اين بالا نوشتي ديگه ماده قاطر !!!!!
خوب منم که از روز اول ميگم که واقعي باشيم دروغ نگيم از چيزي نترسيم براي رسيدن به حقيقت تلاش کنيم اين تلاش حاصل نميشود مگر که خود حقيقت گو باشيم يعني دروغ نگوئيم


هنگامي که ميتواني از سختي نداشتن پول زماني در زندگيت سخن بگوئي و تجربه خود را در اختيار خوانندگان جوانت بگذاري خوب تو الاغ به جايش ميروي از پوپو کردن رستم در پارک ميگوئي !!!!!


يعني تو به ما يه تصوير سينمائي ميدهي از يک زن و شوهر ناز نازي کامل که همه مشگلاتشان حل است و براي پياده روي با سگشان مثلني به کنار دريا ميروند و مشگل و مساله بزرگ در زندگانيشان پو پوي سگ وبراي احساس مسئوليت !!! جمع کردنش از خيابان است

خوب قربانم گردي اين احساس مسئوليت تو در سيدني راجع به گه سگت !!!! چه دردي از دختر جواني در تهران که ترا ميخواند و دوست دارد دارد ؟ولي بي پولي تو و مردي که دوست ميداري و چگونه ديل کردن با اين موقعيت ربط پيدا ميکند و ميتواند کمکي به او باشد .
برو هاله اون بالا خانه را کمي بکار گير ...الاغي نباش که به الاغيت خودافتخار ميکند . نانا
9 Comments:
Anonymous Anonymous said...
خجالت بکش با این طریقه حرف زدنت!

Anonymous Anonymous said...
آفرین نانا. واقعن تصویر هالیوودی که ارایه می شه حال به هم زنه.

Anonymous Anonymous said...
من خیلی علاقمندم کمی راجع به شما بدانم. شغل شما چیست؟

Anonymous Anonymous said...
معلم

Anonymous Anonymous said...
من می خوام راجع به نانا بدونم نه تو. نانا تو برای امرار معاش چه می کنی و شغلت جیست؟

بسيار خوب ناشناس گرامي

حال که پاسخ دوستي برايت کافي نيست خودم برايت مينويسم
من معلم هستم و هفته اي ده پانزده ساعت تدريس ميکنم و
باقي تا چهل ساعت را وقتم مال خودم است که برنامه ريزي کنم

وضع مالي بدي ندارم و هرچه هست راضي هستم
زيرا دوران شر و شور و بهمراه آن تجربه هاي معمولي زندگي که
نياز به پول دارد را پشت سر گذاشته ام و راستش ابدا حال و
حوصله کارهاي جوانانه را ديگر ندارم
ولي اين به معني اين نيست که خوش نميگذرانم ابدا واصلا
به مرحله اي رسيده ام که ترجيح ميدهم اگر براي دل خود کاري
ميکنم بهترين را انجام دهم

به مسافرت نميروم مگر اينکه امکان رفتن به هتل حسابي را داشته
باشم
به رستوران تخمي نميروم ممکن است مدتها به رستوران نروم ولي
به بهترين رستوران شهر ميروم مدتها لباس نميخرم ولي هنگامي که
ميخرم بهترين و لگانت ترين را ميخرم و بگير و برو

ديگه چي ميخواهي بدوني ؟ نانا

Anonymous Anonymous said...
خوشحالم یکی هست که برعکس بقیه@ مسائل رو درست میبینه. مسلمه که گوسفندا بدشون میاد از نوشته تون. به راهتون ادامه بدین

Anonymous Anonymous said...
خیلی ممنون از توضیحاتتون. شما خارج از ایران هستید آلان؟ من از کسانی که با خودشون تسویه (شایدم تصفیه) حساب دارند خوشم می آد و فکر کنم شما هم یکی از دون آدما هستید.

Anonymous Anonymous said...