روابط عمومی نانا
هرچه میخواهد دل تنگت بگو
Thursday, May 04, 2006
خطر نکن !!!!!!

بچه ها به مرگ خودم من که ديگه جلوي اين همه الاغيت لنگ انداختم و رفتم يه تلفني به رکورد جني سس بزنم به ولاي هوديني !!!!!!
يعني ديگه اين هاله يه دو سه دست به مهشيد هم !!!!! در الاغيت سور زده !!!!!ميگيد چطوري ؟براتون ميگم .


اين خاک بر سر شلخته خيال ميکنه که من به رابطه ادعائي !!! او با يکمرد چپ و چوس بدبخت انگليسي که خيال ميکند هاله يعني مظهر زن ايراني !!!!!!!!! و خوشش مياد !!!!!!!!يعني خريت آن مرد را تنها داشته باشيد تا باقي را بگويم حسادتي ميکنم احتمالا بسکه پير دختر باکره حسودي هستم !!!!!!!!به همين دليل هنگامي که من به سراپايش ميرينم بر ميدارد بلافاصله يه متن که اين مرد چپ و چوس چه کارهائي که براي نشان دادن عشقش به او نميکند مينويسد !!!!


خوب خاک برسر همه اينها را هم که راست بگيريم و قبول کنيم که يه نفر براي تو اين گونه ميميرد !!!!!! خوب به تو چه ؟ گهيت تو که از نظر ما پاک نميشود که ؟حالا گيريم که يه الاغي هم ترا با چشم چپ و چوس عوضي اشتباهي گرفته باشه به باقي چه
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟بچه ها مگه نه ؟


و اما يه خرده حسابي کوچک با يه دو نفري دارم که فکر کردم چون خيلي اهميتي نداره اين پائين جوابي بهشون بدم
يکي اين جي لندني است که بيچاره بدبخت نميدانم چرا يه رگ خاله زنکي شديد داره خوب حضرت جي تو که يه دفه صابون من به تنت خورده و ميدوني فلفل تيزيعني چي !!!!! و انساني هستي در لندن که هي تنيس بازي ميکني و سفرهاي اگزاتيک !!! ميروي و گاهي گداري وقي هم راجع به کمونيزم ميزني کار خودت را بکن و وق خودت را بزن اين آفر و بگير و بگو خدا بده برکت و بزن به چاک . نانا


و اما شما مرتيکه الاغ زبان نفهم آرمين گيله مرد مدتهاست که کمي برايت احترام قائل شده و با دفتر چه نت به فرق سرت نکوبيده ام خيال کردي مسجد وبلاگستان جاي گوزيدنه و هي به گه خوريت ادامه دادي خوب به من گوش کن اين ادب و تربيتي که تو بهش معتقدي مال اکابر و ملاها است يعني ملاکه تو باشي به همه ميگه اون بچه بي تربيت رو بايد انداخت بيرون !!!!و تو الاغ هم همين فکر رو ميکني ولي گه خوردي با هفت جد و آبادت مرتيکه کثافت خسته کننده وا رفته چون حليم گه !!!!!!!تو مدتهاست کارت شده به اين ور و اون ور رفتن و بدون آوردن نام من همه را به بد بودن من متقاعد کردن !!!!!خوب جاکش الاغ تو چکار به بد بودن من داري ؟تو کون خودت و کار خودت را باش ؟

مگر کسي از تو قضاوتي راجع به من خواسته که خودت را چس کرده ا يو هي ميانه جنگ من با رجاله ها سر و کله ات پيدا ميشود و زري ميزني ؟
اين آخرين مهلت! تمامش کن که پيچاندن تو برايم مانند وشگن زدني آسان است به هواداران بيشمارت فکر کن و خطر مکن عمو !!!!!!!!! نانا
2 Comments:
Anonymous Anonymous said...
یک بنده‌ی خدایی به نام سعید در وبلاگ امید کامنت‌های فلسفی /اون جور که فهمیدم‌ می‌ذاره/ یکی هم یک چیزی در باره‌ی اون‌هایی که حرف فلسفی می‌زنند گفته بود.
من نظم اینه، اگر حقیقتی وجود داره باید به ساده‌ترین حالت و با پرهیز از پیچیدگی بیان بشه. به نظرم خود حقیقت به اندازه ی کافی پیچیده هست. پیچیده حرف زدن/ استفاده از اصطلاحات روشن‌فکرانه و نامفهوم برای عامه/نمی‌تونه به تبیین حقیقت کمک کنه. می‌شه نتیجه گرفت که کسی این‌طوری حرف می‌زنه که چیزی برای بیان کردن نداره یا چیزی که می‌خواد بیان کنه چیز خیلی درستی نیست. به هر حال به نظر من به جای لفاظی حرف راحت و درست بزنیم. یا اصولن حرف نزنیم دلیلی نداره بیایم حرفی بزنیم که هیچ کس چیزی نفهمه. تا به نظر بیاد موجودات عجیبی هستیم.
من همان سیاه‌قلب سابق هستم منتهی دیگه با اون آی‌دی کامنت نمی‌ذارم. این رو هم گفتم و باز هم می‌گم تا کسی احساس مچل‌شدگی نکنه

Anonymous Anonymous said...
اولين باره وبلاگتو مي خونم، چه موجود عجيب غريبي هسني نانا!!!!!!