روابط عمومی نانا
هرچه میخواهد دل تنگت بگو
Sunday, April 23, 2006
دوستان گرامي با درود بر همگي شما

تصميم گرفتم سخناني خطاب به عده اي در اين وبلاگستان بنويسم و امکان دادن پاسخ را هم برايشان باز بگذارم
اين افراد عبارتند از خورشيد خانم اميد ميلاني سعيد ممتيک


از نخستين روزي که عده اي متوجه سخنان حق من در پيام گير وبلاگ حسن آقا شدند عده اي سعي کردند گاه گداري تشويقي کوچک و با احتياط از من بکنند ولي از طرف اکثريت شما وجود با سکوت روبرو شد من اين سکوت را به خوبي ميشناسم و هنگامي که برايتان مينويسم که هيچ توقعي از طرف کساني که ايران هستند ندارم اين را حقيقتااز ته دل ميگويم
و بين اين دو گروه گروه سومي هم وجود داشت که نه مرا دوست داشتو نه بدش ميامد چرا ؟


اينان گروهي جوان بودند که خود را بالاتر از مردم معمولي ايران ميديدندو خود را تافته جدا بافته ميدانستند !!!!! و مادر مرده ها- ميلي يوي -خود رادر بد جائي يافتند يعني در وبلاگستان حول محور اميد ميلاني و در ايران حول کافه شوکا وجشنواره ها و همان فرهنگ شتر گاو پلنگي که اين رژيم متعفن برايکل مردم ايران در سفره نهاده يعني افرادي که روزه گرفته و سينه زني ميکنند ولي همزمان گاهي ورموتي ميخورند و زناني را صرف نظر از کي هست ؟و چه اندازه مثلانامردي است که زن دوست خود را اغفال کرده و سپس بگائي و خيال کني عيب نداره !!!!! ها منظورم اين گونه افراد است ٬ جمع شدند !!!
اگر چه اين جوانان مثلني روشنفکر حول محور وبلاگ اميد ميلاني جمعبودند و گروه و دسته خود را داشتند ولي تصور ميکنم اغلب خبر نداشتند که اين گروه دوستان از مرکزي فرماندهي ميشود که اطاقي است درست چسبيده به اطاق مرتضوي مادرجنده ٬ بزرگ قصاب خبرنگار و خبرنگاران و از آنجاهدايت ميشود !!!!!!!!


اينان به سر هرکي که خطرناک بود ميريختند و براي خفه کردن صدايشاز هيچ کاري کوتاهي نميکردند به دليل ريختن دسته جمعي بر سر من در تمامي اين دو سال و نيمي که باشما هستم که آرشيوم فکت محکمي است از آنچه بر آنان رفته !!!!!!!و به زباني ديگر هر کاري مطلقا هر کاري بر سر من آوردند که مرا بشکنند ولي نتوانستد و نهايتا يک بيلاخ عظيم تحويل گرفتند آنان را رسوا کرده و ادامه خواهم داد
تفاله هاي رجاله پارازيت اين ملت بدبخت :خوب به من گوش کنيد کارتان را از جائي تمام کردم که براي مهشيد مادرجنده راستي که روزي وبلاگش چونان خانه محبتي در شهرنوي وبلاگستان شب و روز چراغش روشن بود اکنون تنها هاله ميرود و براي دلجوئي بنا بر خصلتش تملق ميگويد !!!!!
بر اين همه مردم چه رفت که با تو مهشيد راستي فعال اجتماعي - جنسي ساکن سوئد ديگر تنها هاله از راه ترحم برايت مانده ؟
اشتاه نکن رجاله لکاته کساني که ترا ترک کردند انسانهاي معمولي بودندنه روشنفکراني سيکل که چهار کتاب را حفظ کرده اند !!! احتمالا در حوزه خصوصي علميه امثال مرتضوي !!!!


به هر حال دوستان برايتان دو سوگنامه !!! براي تفالگان بالا دارم که يک به يک پست خواهم کرد ولي ابتدا بايد پاسخي به خورشيد خانم و اظهارات جديدش !!! بدهم که بار را از شانه ام بردارم !!!!!!!!!! نانا
1 Comments:
Blogger parva said...
مرا ز خیر تو امید نیست شر مرسان

بیشتر سعی می کنم از نوشته های دیگران استفاده کنم . بخوانم ؛ یا در وبلاگ خود برای استفاده ی دیگران و خودم .
کمتر چیزی از خودم در اینجا می نویسم چرا که در طی نزدیک به 40 سال زندگی خود غیر نامه های عاشقانه با مخاطب خاص چیزی ننوشته ام پس شاید نوشتن اینگونه حرمت شکنی قلم و اهل قلم باشد .
ولی همیشه نوشتن برایم ارزو بوده ونوشته هایم برایم سوپاپ اطمینان .
چند روزی می دیدم بین تعدادی از وبلاگ نویسان خارج کشور مشاجره ی شدیدی پیش امده , بدون انگیزه پیگیری آنها همچنانکه وبلاگ های مختلف را می خواندم چند نکته را ضروری به توضیح دیدم .
1- بنظر می رسد انگیزه ها و مسائل مادی و مالی همچون اکثر اختلافات دیگر مبنای این مشاجرات است در این باب می خواهم بگویم کنگره ی امریکا سالیان متمادی است که برای مبارزه با رزیم ایران هزینه می پردازد و بعید است که تا حالا نفهمیده باشد که هر چه هزینه در خارج از کشور انجام داده روغن به ریگ ریختن بوده و کوچکترین تاثیری ندارد بخاطر اینکه هیچکس بدون درک لحظه به لحظه ی اتفاقات داخلی و در بطن مسائل و مشکلات بودن نمی تواند برای مردم اینجا نسخه بپیچد و سر رشته ی کار را در دست بگیرد و روی افکار حتی یک نفر تاثیر گذار باشد . من مخالف به هیچ عنوان نمی توانم یک مخالف در خارج از کشور را همسوی خود بپندارم کسی که اندک تلنگری را نتوانسته تحمل کند و براحتی صحنه را خالی کرده برای یک مخالف در خارج از کشور خیلی راحت است فقط شعار دهد و بگوید لحظات اخرین است بپا خیزید و....
ولی من وقتی در داخل می بینم با کوچکترین عکی العملی چنان سر به نیستم می کنند که اثری از اثارم نباشد و اب هم از اب نمی جنبد این کار را غیر عقلانی می پندارم .من به وطنم به ارمانم اعتقاد کامل دارم و می دانم از جان گذشتن کمترین است در راه احیاء وطن ولی من سه فرزند و یک زن دارم که نسبت به سرنوشت و اینده ی انها کاملا مسئولم حال که زنده ام و مثل سگ کار می کنم فقط می توانم مرگ ناشی از گرسنگی انها را جلوگیر باشم ایا مرگ من باعث نمی شود که تنفر چهار نفر را به مبارزه ایجاد کنم چهار نفر امید وار به روزهای خوش را به نا امیدی نمی کشانم .
نتیجه اینکه انها که در بیرونند تنها کاری که مفید فاید برای انجام دارند اینستکه این بچه بازیها که مال بچه مدرسه ایهاست را کنا ر گذاشته و یک صدا بازگو کننده ی انچه بر داخلی ها می گذرد باشند
اگر اعتقادی به وطن و مردم خود دارند گرفتن هر دلار از این پولها و صرف ان در جهت حیات سیاسی و .... خود , از انها چهره ای کمتر از غارتگران این ملت نمی سازد ایند قضاوت خواهد کرد در ضمن ایند ها نزدیک شد .
2- فحش نمی دانم در لغت نامه به چه معنا نموده اند ولی من مانند شعر , انواع نثر نوعی ادبیات می دانم تا زمانی که حالت مخاطب عام باشد در حالت عادی استفاده شود ولی در زمانی که مشاجره بین بنده با کسی از استصال به ان متوصل شوم از بی منطقی و در واقع نوعی کم اوردن است نوشته های بسیاری می خوانم که سراسر فحش است از ان لذت و حظ وافر می برم ولی وقتی می بینم در جایی که دو مخالف که در ان دیار مترقی باید سعی بر همکاری با هم داشته باشند با القابی همچون سگ.... به جان هم می افتند
3- هرکس ولو برای یک سال در این مملکت زندگی کرده باشد دارای یک پرونده , محکومیت , زندان , بازجویی و یا مراجعه به دادگاه بعنوان مطلع هست بلاخره برای هر کسی نوعی گرفتاری و پرونده سازی پیش امده و به جرات می گویم هر پرونده داری مخالف نیست هر بازجو شده ای هر زندان رفته ای مخالف نیست و هیچ مخالفی زندان نرفته و زنده بیرون نیامده که باز هم مخالف باشد این را متوجه می شوید یعنی هر مخالفی که دست اینها به او رسیده فقط در صورتی ازاد شده و جان سالم بدر برده که یا با انها همکاری و ادم فروشی کرده یا قول اینکار را داده در مدت اسارت در نزد انها کاری نکرده اند که تصور اینکه می توانم به اینها کلک بزنم و قول همکاری بدهم در رفتم زیر حرفم خواهم زد در مخیله اش نمی گنجد تنها فرار از ایران این حسن را دارد که فردا روز که ورق برگشت و مردم فهمیدند فلان مبارز دو اتیشه فلان خدمت هم جهت بقاء این اقایان انجام داده ملت پیش چشممش نخواهند بود و در واقع از این فرار می کنند .
4- عده ای به هر روش و ترفندیبوده اینجا خودشانرا بعنوان مخالف جا زدند با حکومت در گیر شده و با هزاران واسطه و کلک خود را رها شده از حکومت قلمداد کرده و با ایجاد سروصدا تم و طراق و اندک مایه ی علمی , ریالی یا نفوذی که داشته اند از این کشور فرار کرده و در انسوی ابها به تنها چیزی که فکر می کنند رفاه و اسایش خود و استفاده از امکانات مختلف برای ارتقاع خود است .
در شلوغ بازار دنیای اینترنت گرد هم امد و نان به قرض هم داده اند که همدیگر را بزرگ کنند.
هر از چند گاهی یکی به نعل یکی به میخ می کوبند , چند جمله ای علیه وضعیت داخلی می نویسند که اگر پناهندگی سیاسی و یا .... دارند و از قبل ان منافع مادی نصیب انها می شود از دسته نیفتند و مصداق پالاندوز یزدی اهل بخیه باشند . و گر نه همه شان به تخمشان که بر سر مردم ایران چه می اید .
همه ی انها که می گویند فقط مردم ایران باید خودشان بپا خیزند و امریکا و دیگر کشورها نباید به ایران حمله کند و... همه از این دسته اند.
وقتی از اکبر گنجی دفاع می کنند و فقط او را مصداق مخالفت معرفی می کنند فراموش کرده اند که او و دیگرانی که دم از مبارزه می زنند همانهایی هستند که بیست و اندی سال از جیب مردم ارتزاق نموده و ثروتهای کلان پس انداز کرده اند , از فرصت زندان برای استراحت و مطالعه ی خود استفاده می کنند و زن و بچه شان هم تحت پوشش انواع حمایتها بهترین زندگی را دارند حالا اقای کنجی یک بادی را اشتباها از راه گلو خارج کردن را اسمش می گذارند مبارز
اگر مثل من نوعی کارمند جزء که بعد از 20 سال خدمت در پرت ترین نقطه کشور در لب مرز خدمت میکرد و برای دیدن زن و فرزند خود باید 200 کیلومتر را می پیمود و یک درامد بخور و نمیر می داشت و به خود تکانی می داد مرد بود .
زجر کشنده تر برای من جایی است که می بینم همین امریکایی که همه وبلاگ نویسان محترم از سایه سر خدمات اوست که به ان دیار پا نهاده اند و شب و روز از بیم جا شدن افتخارات و اسطوره های کذایی ما در کون خر او را به باد انتقاد و تهدید و نا سزا گرفته اند که مبادا قصد کشور ما کند در همین 20 کیلومتری محل کار من در جهنم ساخته ی روس و شوروی سابق چنان بهشتی افریده که حسرت یک لحظه ی ان دل هر ایرانی را پر پر کرده.
شاید انجا برای شما خارج نشینان جهنم باشد شما که اندک درگیری با حکومت فرصت طلایی خروج از ایران و گرد هم جمع شدن در ان دیار یافته اید و ما بقی مبارزه ی شما فقط حفظ ظاهر است و بدست اوردن موقعیتی که اگر چرخ گردون دور عکس یافت باز برگردید و بر گرده ی ملت سوار گردید.
اگر دلسوز بودید باید می ماندید و با همه چیز دست و پنجه نرم می کردید نه اینکه از خارج گود بگویید لنگش کن .
کار فعلی شما در نظر من جز خدمت به گردانندگان فعلی ایران نیست
جنگهای زرگری بین خودتان یا کوبیدن فلان وبلاگ نویس که شاید خواننده ی بیشتری داشته باشد با اطلاعات غلط ناشی از دور بودن از فضای داخلی با مخالفت از دخالت امریکا با طرح غرورها و بزرگ نمایی کورش و تمدن ....
بیایید هر چه بوده ایم و هر چه هستیم را کنار گذاشته فردایی روشن به فرزندانمان هدیه کنیم